شنبه, ۶ دی ۱۳۹۹، ۰۱:۰۶ ب.ظ

تو برایم
مثلِ هیچڪس نیستے
و هیچڪس برایم
مثلِ تو نیست…

جمعه, ۵ دی ۱۳۹۹، ۰۵:۵۷ ب.ظ

اگر قایقت شکست، باشد! دلت نشکند! دلی را نشکنی.

اگر پارویت را آب برد، باشد ! آبرویت را آب نبَرَد! آبرویی نبری.

اگر صیدت از دستت رفت، باشد! امیدت از دست نرود ! امید کسی را ناامید نکنی.

امروز اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت، دستانت را که داری!

خدایت را شکر کن. دوباره شکر کن !

پنجشنبه, ۴ دی ۱۳۹۹، ۰۵:۴۹ ب.ظ

پیرمردی را میشناختم ....

که هیچکس را نمیشناخت

آلزایمر ، هوش و هواسش را 

از او گرفته بود.

چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۹، ۱۲:۵۷ ب.ظ

بعضی وقتا آدمایی تو زندگیمون هستن که انقدر ارزش دارن واسمون که هر دشمنی پیدا میکنن ما هم جلوی دشمناش وایمیسیم حتی !

بعضی وقتام خودمون انقدر قدر نشناسیم که میشه اونجایی که 

فاضل میگه :

ما از گذشتیم از گناهِ دوستان ،اما تو هم

دشمن ما را نباید دوست میپنداشتی !

سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۹، ۰۴:۲۹ ب.ظ

کاربرد ریاضی در زندگی ما اینگونه است

من + تو = زوجی بی همتا

میبینی؟ حتی ریاضیات هم به رسیدن ما اعتقاد دارند....


" مریم صدر ممتاز " 


دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۱۵ ب.ظ

رفیق‌جان!

باز هم از آن روزهاییست که 

چُرتکه به دست افتادی به جآن زندگی 

و حساب کتاب میکنی، قُلکِ احساساتت 

را به اینور اونور میکوبی تا بلکه بشکند 

و با خودت دو دوتا چهارتا کنی و 

"آرامش" بخری!

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۳۰ ب.ظ

آذر انتهای پاییز است..

جایی برای وداع همیشگی با عاشقی!

شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۰۳ ب.ظ

چه بسا سگ‌هایی که بر اجساد شیرها رقصیدند
و شادی کردند و خود را بزرگ پنداشتند...
ولی نمی‌دانستند که شیر، شیر می‌ماند
و سگ همان سگ!

جمعه, ۲۸ آذر ۱۳۹۹، ۰۷:۰۰ ب.ظ

عصر جمعه که می شود
نبودنت
آرنجش را
به قفسه ی سینه ام تکیه می دهد !
و لم می دهد بر دلم
از دست این نبودنت
که عادت نمی شود !

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۱۱ ب.ظ

برای از تو نوشتن واژه‌ها گم می‌شوند و جملات صف می‌کشند؛ برای نوشتن از غرور یک ملت، برای نوشتن از ته مانده‌ی امید یک کشور...

سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ق.ظ

 دست روی دست نذار که این دنیا به آدمایی که برای هدف هاشون هیچ تلاشی نمیکنن، هیچ ثمره ای نمیده. به جای اینکه بایستی و فقط رسیدن بقیه به هدف هاشون رو تماشا کنی، خودت دست به عمل شو و برای هدف هات بجنگ. 

يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۳۱ ب.ظ

🤍

 کاش خبرهایِ خوب سر زده از راه میرسیدند....
دستِمان را میگرفتند و میبردند جایی که نه غم باشد نه دوری...
نه دلتنگی باشد نه فاصله!
نه تنفری باشد نه بیزاری!
جمعه, ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۰۰ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۲۵ ب.ظ

‌‌جیبِ بزرگتر نمیخواهد
چتر هم همینطور
پاییز فقط دلبر میخواهد
با یک خیابان
که خشاب اش پر از عشق باشد!
و ته مانده های باران
بعد آرام آرام ماشه را
بچکانی روی گونه اش
همین...🥰🍁

|مریم قهرمانلو|

چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۵۴ ب.ظ

در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم

می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری