عصر جمعه که می شودنبودنتآرنجش رابه قفسه ی سینه ام تکیه می دهد !و لم می دهد بر دلماز دست این نبودنتکه عادت نمی شود !
چه زیبا بود
بدون توجه آرنجش و میذاره هر جا /:
روی پا ، روی دست ... رسما نابود شدم از دستش -_-
الهی ترینشان