۹ مطلب با موضوع «ارتباط با خدا» ثبت شده است

سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۰۷ ق.ظ


حقیقت این است که در این دنیا، همیشه کسی هست که با کمال میل بخواهد جایش را با شما عوض کند،

بخواهد مثل شما نفس بکشد،

مثل شما راه برود،

در جایی که شما زندگی میکنید، زندگی کند

آیا اخیرا خداوند را بخاطر خانواده، دوستان، سلامتی و فرصت هایی که به شما داده شده است، شکر کرده اید؟


| جوئل اوستین |

سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۰۱ ب.ظ

خودش گفته

یَدُ اللهِ فَوْقَ اَیدیِهمْ


یعنی بنده ی من 

نگران فردایت نباش

از افعال آدم‌های اطرافت دلگیر نباش

کاری از آنها بر نمی آید

و تا من نخواهم برگی از درخت نمی افتد!

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۰۰ ب.ظ

یک سال دیگه ، یه روزی مثل ۱۰ مرداد ، ساعت ۲۰:۰۰

.

.

.

هوامو داشته باش!

دلِ من به تو گرمه♡

پنجشنبه, ۱۰ تیر ۱۴۰۰، ۰۳:۳۶ ب.ظ

 خدایا "  تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم

تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم

تو را وفادار دیدم و بی وفایی نمودم ولی هر کجا که رفتم سرشکسته بازگشتم

تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم

اما…

تو مرا چه دیدی که همچنان بخشنده و توبه پذیر  بنده ات ماندی ؟

دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۰، ۰۲:۰۷ ب.ظ

الهی...!

نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم ، نه تو آنی که گدارا ننوازی به نگاهی..

در اگر باز نگردد نروم باز به جایی

پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی ،

کس به غیر از تونخواهم چه بخواهی چه نخواهی!

باز کن در ، که جز این خانه مرا نیست پناهی...

قسمتی از مناجات خواجه عبدالله انصاری

جمعه, ۷ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۳۹ ب.ظ

از اونجایی که اصلا دل و دماغ نوشتن ندارم و حتی انگیزه برای پیدا کردن پست ندارم...میخوام یه دفعه برم سر اصل مطلب.

۲۰ روزی میشه که مامانبزرگم رفته. تو این ۲۰ روز ، دوست و فامیل و آشنا راه رفتن و گفتن زن خوبی بود ، اذیتمون نکرد و .... حلالش میکنیم !

توی این حبابی که این چند روز دورم بود که باعث شده بود یکم گنگ و گیج بشم، اصلا به این جمله که حلالش میکنیم فکر نکرده بودم.

دیشب همینجوری که آسمونو نگاه کردم دیدم ماه چقدر خوشگل روبرومه. 

نشستم به فکر کردن و خودمو از بچگی تا الان مرور کردم ..

مرور کردم و گریه کردم...

من (یا شاید همه ی ماها) اونقدر گناه انجام دادیم ، اونقدر دلها شکوندیم ، اونقدر غیبت کردیم ، کسی رو رنجوندیم ، حرصشو درآوردیم ، به آدما پُز دادیم ، میتونستیم مهربون باشیم نبودیم ، تو دلمون واسه همدیگه بد خواستیم و و و ....

بعد از مرگ من ، شاید همه بازم بیان و بگن حلالش میکنیم ، شاید پدر مادرا بخاطر بخشندگیشون بچشونو ببخشن ، شاید دوستام بخاطر خاطراتی که داشتیم بگن حلالش کردیم...

اما !

اما اون غریبه ای که تو خیابون بوده ، اون فروشنده ی مغازه ، اون کارگر پمپ بنزین ، اون آدمای غریبه ای که حتی اسمم رو نمیدونن و تو یه لحظه بد کردم بهشون چی؟

اونا که اصلا خبر دار نمیشن من مردم ک بخوان بگن حلالش کردیم!

اندازه ۱۷ سال گناه قراره به دوش بکشم.. تهش چی میشه؟ قراره چیکار کنم؟

یادمه اولین باری که غیبت کردم ۶ ۷ سالم بود. یه خانومی تازه به خانواده اضافه شده بود که صداش خیلی نازک بود.

من و دوستم همینجوری که باهم بازی میکردیم ، یهو با صدای اون خانوم حرف زدیم و خندیدیم (تقلید تمسخر آمیز!)

آخر بازیمون یادمه زدم زیر گریه و به دوستم گفتم خدا مارو دید الان ، مارو میبره تو جهنم ، الان ما میمیریم

اونم ترسید گفت وای راست میگی چیکار کنیم حالا ، تو جهنم خیلی بده

خلاصه که باهم تصمیم گرفتیم بریم و به اون خانوم بگیم مارو ببخشه

وقتی بهش گفتیم انگار خیلی خوشحال شد ، گفت عب نداره گریه نکنین :)

دیشب یاد اون خاطره افتادم...کاش میشد هنوزم عین بچگیا اونقدر ساده باشم که با یه گناه از خدا بترسم و گریم بگیره و به فکر جهنمم باشم!

کاش حداقل بتونم از این به بعد همون سپیده ی ۶ ۷ ساله بشم...تا خدا قبلیارم یه کوچولو ببخشه (که میبخشه دیگه نه؟!)



دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۳۲ ب.ظ

مردی برای اصلاح موهای سر و صورتش به پیرایشگاهی رفت و در همین حین گفتگوی جالبی بین او و پیرایشگر در گرفت. از مسائل و موضوعات مختلفی صحبت کردند تا این که به موضوع «خدا» رسیدند. پیرایشگر گفت: «من باور نمی‌کنم خدا وجود داشته باشد.»

مشتری پرسید: «چرا باور نمی‌کنی؟»

سه شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۳۱ ق.ظ

خداوندا

اگر جایی "دلی" بی‌تابِ دلدار است؛

نمیدانم چطور

اما خودت پا درمیانی کن...!


[سعید صاحب علم]

سه شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۹، ۱۲:۴۶ ب.ظ

هر راهی رو برای آروم کردن خودم

 امتحان کردم ..

 ته همشون به یک تــ♡ـو ختم شد!