یه صیادم و تو ماهی !
پیشم بودنت نمیشه، نباشی ام که نمیشه...
عجب عشق اشتباهی!!
/-فاضل نظری-\
"بارما شریبی "
من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه
تیرم به خطا می رود اما به هدر نه!
نیستی کم! نه از آیینه نه حتی از ماه
که ز دیدار تو دیوانه ترم تا از ماه
اما تو بگو دوستی ما به چه قیمت؟
امروز به این قیمت، فردا به چه قیمت؟
قصه عشقی که میگم عشق لیلای مجنونِ
با یه روایت دیگه لیلی جای مجنونِ
مجنون سرِ عقل اومده شده آقای این خونه
تعصب و یه دندگیش کرده لیلی رو دیوونه
اما لیلی بیمجنونش دق میکنه میمیره
با یه اخم کوچیک اون دلش ماتم میگیره
عاقبت این لیلی ما مثل گل های گلخونه
تو قاب سرد شیشهای پژمرده و دلخونه
حکایت عشق اونا مثه برف زمستونه
اومدنش خیلی قشنگ آب کردنش آسونه
قلب تو خالی از عشق و بی نور و سوت و کوره
عاشق کشی مرامت نگات سرده و مغرور
عشقو ببین توی نگاش از کینهی تو دوره
یه کاری کن تو هم براش چرا عاشقیتم زوره
زوره عشق تو زوره احساس همیشه کوره
هرجا خودخواهی باشه انصاف از اونجا دوره
ای عشق! دل دوباره غبار هوس گرفت
از من گلایه کرد و تو را دادرس گرفت
دل بازهم بهانه ی رفتن گرفت و باز
تا بال و پر گشود سراغ از قفس گرفت
گفتم به هیچ کس دل خود را نمی دهم
اما دلم برای همان هیچ کس گرفت
افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست
افسرده آن دلی ست که از همنفس گرفت
لبخند و ریشخند کسی در دلم نماند
هرکس هرآنچه داد به آیینه پس گرفت
فاضل نظری
مَن به چَشمهایِ بی قَرارِ [♡طُ♡]
قول می دَهم:
ریشه هایِ ما به آب،
شاخه هایِ ما به آفتاب می رسَد...
ما دوباره سَبز می شَویم!!