۲۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۶:۲۱ ب.ظ

مرسی از دعوت دوست خوبم رهام😊

خب من در ۲۰ سال آینده ۳۷ سالمه و با توجه به چیزایی که الان دارم براشون تلاش میکنم (شاید دارم تلاش میکنم... :/) باید یه خانم مهندس باشم تو حیطه پزشکی😁

و دارای ی پسر ۸ ۹ ساله ( اسمش شاید بعنوان یادگاری امیرحسین باشه) و یه دختر ۵ ۶ ساله ( اسمشو نمیدونم دلسا دریا آرام خیلی دوست دارم)

توی شغلم موفق هستم و زندگی ارومی دارم . بچه های سرطانی،بی سرپرست و.‌.. میشناسنم چون هر هفته بهشون سر میزنم و بهشون کمک میکنم

 

همینارو در ۲۰ سال اینده میبینم فعلا 🙄

دعوت میکنم از خانمها و آقایون نسترن، حسین،محیا،بی دل

و هر کسی که این پستو میخونه🙃

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۲:۴۶ ب.ظ

این شعر فاضل نظری که میگه:

"این زخم خورده را به ترحّم نیاز نیست، خیر شما رسیده به ما؛ مرحمت زیاد!"

رو باید روی پیشونیم بنویسم.

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۳۱ ق.ظ

من نمیدونم واقعا این تلویزیون بدون فوتبال چه قشنگی ای داره 

اصن مگه زندگی بی فوتبال معنا داره؟؟منکه دیگه زندگیم رنگ شور و هیجان به خودش ندیده تو این مدت بی فوتبالی

دارم افسرده میشم واقعا😪آسیا اروپا لیگ انگلیس لیگ جزیره...همشون جاشون خالیه

از یه طرفم همش منتظرم وقتی میزنم شبکه ۳ سید جلال جام دستش باشه 

میزنم شبکه ۱ اخبار بگه پرسپولیس بازهم قهرمان شد 

میزنم شبکه ورزش مجری بگه این پرسپولیس دست از بلندپروازی هاش بر نمیداره...

اصلن عادت دارم تلویزیون همش قهرمانیمونو نشون بده😊❤

شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۸:۲۳ ب.ظ

گاهی آنقدر دلم از زندگی سیر می‌شود که می‌خواهم تا سقف آسمان پرواز کنم

و رویش دراز بکشم آرام و آسوده،

مثل ماهی حوضمان که چند روزی است که روی آب شناور است...

 

شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۰۴ ق.ظ

خیلی حالم بده...

نمیدونم چرا یهو همه دردا باهم حمله میکنن

تنهایی،تیکه های خورد شده قلبم،گریه،دلتنگی، دلتنگی ،دلتنگی...

دیگه دلم هیچی نمیخواد!

شاید اگه اون نرفته بود انقد شرایط بد نبود...

دلم واسه اون دستای کوچولوش تنگ شده

دلم واسه خودم تنگ شده ،واسه خود قبلیم.نمیدونم تو این مدتی که رفته و دیگه ندارمش...چیشدم چرا انقدر عوض شدم

شمار کسایی ک بهم گفتن عوض شدم زیاد شده خودمم دلیل اینهمه تغییرو نمیدونم

حتی نمیدونم چرا دارم اینچیزارو مینویسم!

فقط میتونم بگم نبود ی ادم حتی با یه قلب کوچیک میتونه تو تک تک سلولای زندگی تاثیر بزاره 

بودن ادمایی که از وجودتونن رو جدی بگیرین! یه جاهایی ک اصن فکرشم نمیکنین دلتنگیشون نفوذ میکنه...♡

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۵۹ ب.ظ

 

در کلاس درس زندگی

صبوری ات آینه زندگیمان گشته

و دلسوزی تو رهنمودیست برای آیندگان

عشق درکلامت جاریست

نگاهت گرچه بوی خستگی دارد

ولی عشق تورا آکنده از تعلم ساخته

در کلاس زندگی من متن دلخوشی دواندی

 

♡روزت معلم مبارک♡

 

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۴:۵۵ ب.ظ

من خدا نیستم که بگویم صدبار اگر توبه شکستی باز آ...

 

 

من همون دفعه اول میگم برو گمشو ! @_@

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۵۲ ب.ظ

و چقدر سخت است از یک طرف بخواهی برای رفتنش نفرین کنی و از طرفی دیگر دلت رخصت ندهد...

#AH

دوشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۴۳ ب.ظ

زن بام ، نیست..

که برای هواخوری به سراغش بروی!

زن آسمان است..

      پرواز را بیاموز !

شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۰۶ ب.ظ

تو اگر بتونی نغمه تنهایی زندگی یه مرد رو بشنوی و بفهمی 

باور کن هستند مردان سبزی که نغمه تنهایی یه زن رو می فهمن و می شنون

و اون رو تبدیل به یک سرود زیبا میکنند...باور کن!

 

•| استاد خسرو شکیبایی |•

 

سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۳۹ ق.ظ

مجنونی فقط اونجاش که میگه:

باور کن همه جا با تو شده بهشت...
یه چیزارو نمیشه نوشت ، تایه روزی برسی بهش...
          ❤یه چیزایی مث همین عشق
دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۲۶ ق.ظ

ما که از بچگی گل کوچیک بازی نمی کردیم.ما که حرفی از توپ پلاستیکی ودو لایه کردنش نمی زدیم.ما که زودتر از بقیه دخترها فهمیدیم آفساید یعنی چی؟!!!ما که خیلی زیاد این جمله"آخه دختر رو چه به فوتبال؟!" را شنیدیم.ما که گاهی ترجیح می دادیم به جای نشستن در جمع زنانه وگوش دادن به بعضی حرفهای خاله زنکی،در جمع های مردانه بشینیم وفوتبال تیم مورد علاقه امان را ببینیم.ما که وقتی خواستیم فوتبال بازی کنیم هزار اما واگر برایمان گذاشتند.ما که حسرت دیدن یک بازی فوتبال در استادیوم آزادی را داریم.ما که برای حفظ شأنمان همیشه در خانه فوتبال را دیده ایم.ما دخترانِ فوتبالی با همه این اوصاف مثل همه پسرها شب های جام جهانی یا چمپیونزلیگ پای تلویزیون می نشینیم وتا آخرین ثانیه بازی که سوت داور به صدا در بیاید بازی را می بینیم.ما با برد تیممان خوشحال واز باختش ناراحت می شویم.ما گاهی با باخت تیممان گریه هم می کنیم.ما حتی موقع خداحافظی اسطوره هامان وبوسه زدنشان بر چهار گوشه زمین اشک می ریزیم.ما قرعه کشی جام جهانی را به هر فیلم وسریالی ترجیح می دهیم.ما که هیچ وقت درک نکردیم دختر بودن چه مغایرتی با فوتبالی بودن دارد واگر دارد چرا ما درک نمی کنیم؟!!ما که همیشه برنامه خرید کردن ومهمانی رفتن ودرس خواندنمان را با بازیهای فوتبال تنظیم می کنیم.ما که برای فوتبال دیدنمان طعنه وکنایه زیاد شنیدیم اما نتوانستیم از فوتبال دل بکنیم.ما که خودمان هم نفهمیدیم چه شد که فوتبالی شدیم وچه شد که فوتبالی ماندیم اما این را خوب می دانیم که اگر بخواهیم هم نمی توانیم عشق فوتبال را از دلمان بیرون کنیم...

انتظار زیادی ست که ما نسبت به ال کلاسیکو بی تفاوت باشیم.انتظار زیادی ست که ندانیم تیم ملی کشورمان در جام جهانی با چه تیمهایی هم گروه است.انتظار زیادی ست که شب بازی های جام جهانی کتاب به دست بگیریم و درس بخوانیم.ما برای دوست داشتن فوتبال روشِ خودمان را داشتیم وداریم.دنیای ما با پسران فوتبالی فرق می کند.فوتبالی شدنمان هم با آنها فرق می کند.اما ما هم عاشقیم ونشانه اش همه شب هایی ست که تا نیمه شب بیدار ماندیم وبازیهای اروپایی را دنبال کردیم.نشانه اش همه اشک ها ولبخندهایی ست که به پای فوتبال ریختیم.ونشانه اش همین دستانی ست که برای فوتبال قلم را بر می دارند ومی نویسند...