ساعت ۴ صبح..
یهو از خواب میپرم..و یادم میاد که یه وبی وجود داشت..
خاطرههام، دوستام، حرفام...همشون ، همشون از جلو چشمام گذشت
چه خوب که اومدم همهچیو دوباره خوندم..
و چه خوب که خاطره هارو یادمه ، هرچند هنوز مطمئن نیستم کسی منو یادش هست یا نه!!
امیدوارم بتونم حالمو با اینجا خوب کنم..
امیدوارم باشه کسی که باهم حرف بزنیم از گذشته..
خوشحالم ولی ، یه غمی ته دلم نشست از این گذر زندگی :)
خوش برگشتی
عهههه خوش رفتی
یه هو یادت بیاد یه هو هم یادت میره