سه شنبه, ۱۹ مرداد ۱۴۰۰، ۰۲:۱۵ ب.ظ

وطن! لبخندهای مردمِ شیرین زبانت کو؟

وطن جان! این غبار از چیست؟ آذربایجانت کو؟


الا تبریز! ای در چشمِ تهران ریز!! غمگینم،

مگر غم را کند مشروطه هان! ستار خانت کو؟! 


گریبان پاره کن! هان ای برادر، وقت فریاد است

سکوتت چیست یعنی؟ غیرتت چون شد؟ دهانت کو؟


برون انداز مارا زین وطن، ما سخت تنهاییم

نبینم سر به زانو مانده ای آرش! کمانت کو؟


دوای درد ما اشک است...آری اشک...آری اشک..

شراب آورده ام، بنشین برادر! استکانت کو؟


به هر فصلی غمی، هر صفحه ای انبوهِ اندوهی

وطن جان! خسته ام، پایانِ خوبِ داستانت کو؟


▪︎حسین جنتی▪︎

۱نظر ارسال شده است.
  1. امیررضا ...
    امیررضا ...
    ۱۹ مرداد ۰۰، ۱۹:۳۷
    به هر فصلی غمی، هر صفحه ای انبوهِ اندوهی

    وطن جان! خسته ام، پایانِ خوبِ داستانت کو؟



    این شعر رو قبل انتخابات خوندم...
    امیدوارم تموم شه روزای سیاه
    • sepid.v ~|
      دقیقا مصرع دوم بیتی که نوشتی...

      امیدوارم ، باید دید چی در پیشه!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">