بردار دل از شیشهی رازی که شکسته است
از آینهء چشم نوازی که شکسته است
جز آه نمی آید از این قلب پر از درد
اینقدر مزن چنگ به سازی که شکسته است
چون برکهی یخ بسته پر از حسرتم ای ماه!
دل بی تو چه شب های درازی که شکسته است
این توبه که در لحظه پشیمانم از آن را
دیگر به شکستن چه نیازی که شکسته است
تردید سزاوار دل عاشق من نیست
ای دوست مکن شک به نمازی که شکسته است
▪︎فاضل نظری▪︎