تا طُ هیچ فاصله ای نیست ... تا طُ همهٔ فاصله ها دروغند ... تا طُ فقط یک بغل فاصله ست ...کافیست،آغوشت را بگشایی و مرا در بر بگیری؛دگر فاصله کیست؟فاصله چیست؟گور پـدر هر چه بوده و هست!
فاصله طُ یی ... فاصله همان چال لپ لعنتیَت است ...
فاصله گندم موهایت ...
تُن ِ شراب صدایت ...
مسکن دستانت ...
اصلا چرا راه دور برویم؟فاصله طویی ... خود ِ طُ امّا خاص!خود ِ طُ اما با "ط"دسته دار!
سال ها بعد که دلیل این فاصله و تنهایی ام را جویا شوند،قطعا نگاه می دزدم و لرزان لب می زنم:
«من دیوانهٔ مَردی بودم که موهایش به عشق دیگری جوگندمی شده بود»
سال ها بعد که این متن را بخوانند حتما به من خواهند خندید ... مرا چه به متن نوشتن؟آن هم کوتاه!
من فقط بلدم کوتاه بنویسم «دوستت دارم» و طُ کوتاه بخوان «برگرد» ...
می نویسم «دوستت دارم» و بخوان «بی رحم نباش!» ...
می نویسم «دوستت دارم» و بخوان ... «فاصله» !💛🌿
[حدیثه آزادگان]