سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۰۶ ق.ظ

دیدار تو کشتـــزار نور است ، آهویى بی ‏قرار ، که از لب تشنـــه ‏اش ، آفتاب سحر فرو میریـــزد ، دیدارت سکوت است آبشـــار پرندگانى که راه سپیـــده را میجوینـــد...♡

بیچاره ی 

دُچارِ تو را 

چاره جُز تو نیست..

حالا حسِ نوشته ی یغما گرویی را بهتر لمس میکنم...وقتی که میگفت:

هرچه بیشتر فکر می‌کنم

کمتر به یاد می‌آورم خودم را

پیش از عاشقت بودن!

الآن دقیقا کیستم؟

ته‌ مانده‌ای از خودم

یا تمامِ تو ؟

۴نظر ارسال شده است.
  1. یاسمن گلی:)
    یاسمن گلی:)
    ۱۶ دی ۹۹، ۱۱:۱۶
    عالیه :)
  2. Sŧεℓℓą =]
    Sŧεℓℓą =]
    ۱۶ دی ۹۹، ۱۳:۵۹
    من عاشق نیستم ولی خودمو نمیشناسم :/
    شایدم عاشقم :/
    • sepid.v ~|
      😂😂باید از شاعر بپرسی که حکمت چیه
  3. Fatemeh Karimi
    Fatemeh Karimi
    ۱۶ دی ۹۹، ۱۴:۵۰
    خیلی زیباست واقعاً :))
  4. Niloofar  ..
    Niloofar ..
    ۱۶ دی ۹۹، ۲۱:۴۱
    بسیار زیبا 💖
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">