جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۰۸:۳۵ ب.ظ

روزها بدجنس شده‌ اند !

از شنبه‌ اش بگیر تا پنج‌ شنبه

دلتنگی‌ ها را قایم می‌ کنند

آن‌ وقت شب‌ ها در دل تاریکی

یواشکی دست به دست می‌ کنند آن‌ ها را

بیچاره جمعه !

صبح که بیدار می‌ شود

می‌ بیند تمام خانه‌ اش تلنبار شده از دلتنگی

بغض می‌ کند از همان اول صبح‌ اش.

می دانی؟ اکنون می اندیشم که...

جمعه دستش بند است

به دلتنگى‌ من

بیکار که میشود ،برای بغض هایم

غروب میبافد..

خودت که خوب میدانی؟!

بارها گفته ام...میشود اتفاقات را با چاشنی تنهایی نوشید..

می شود تنهایی بچگی کرد

تنهایی بزرگ شد

تنهایی زندگی کرد

تنهایی مُرد

ولی

قهوه ی غروب های دلگیر جمعه را که نمی شود تنهایی خورد !

تو بگو ، چه کنم با غروب جمعه هایی که همچنان قرار است بی تو بگذرند؟

۲نظر ارسال شده است.
  1. Fatemeh Karimi
    Fatemeh Karimi
    ۱۲ دی ۹۹، ۲۱:۱۹
    جمعه ها
    تمام دردهایش را
    با صبح آغاز میکند ..
    با سکوتش
    جان آدم را, به لبش میرساند
    به غروب که میرسد
    پر می‌شود از بغض …
    پشت پنجره ی خیال که باشی
    با او می گریی ….
    • sepid.v ~|
      چقدر زیبا...مرسی عزیز🙃🧡
  2. فاطمه حسینی
    فاطمه حسینی
    ۱۳ دی ۹۹، ۰۶:۵۷
    خیلی قشنگ بود :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">