پلنگ سنگی دروازه های بسته ی شهرم
مگو آزاد خواهی شد که من زندانی دهرم
مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم
یکی از سنگ های کوچک افتاده در نهرم
تفاوت های ما بیش از شباهت هاست باور کن
تو تلخی شراب کهنه ای من تلخی زهرم
کسی را که برنجاند تو را هرگز نمی بخشم
تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم
تو آهوی رهای دشت های سبزی اما من
پلنگ سنگی دروازههای بسته شهرم
▪︎فاضل نظری
چقدررررر گوگولی .....
*_*
اخرش خودم جناب نظری و می کشم :)))
من خودم بین شاعران معاصر که زنده اند بعد استاد شفیعی کدکنی آقای فاضل نظری رو بیشتر دوست دارم.