خودم جانم! من به تو یک زندگی پر از عشق و لذت و زیبایی بدهکارم و دارم نهایت تلاشم را می کنم تا تو را به همان چیزهایی که همیشه دوست داشتی، نزدیک تر کنم. دارم تلاش می کنم فردای تو از امروزت بهتر باشد و بعد از این، دلایل بیشتری برای لبخند داشته باشی.
خودم جانم نگران نباش، این روزها «مسیر» ماست، ما هنوز به «مقصد» نرسیده ایم، ما هنوز در راهیم و راه های نرفته ی زیادی پیش رو داریم. هنوز مانده تا روزهای خوبمان، هنوز مانده تا رهایی، هنوز مانده تا پا را روی پا انداختن و درنهایت شعف، به دستاوردها نگریستن.
قول می دهم برایت همان خانه ی سبز و روشن و رنگ اندودی که دوست داشتی، در یک گوشه ی دنج، وسط یک باغ، دور از آدم ها... بسازم، جایی که بهار از دیوارهایش بریزد و خورشید از سقف و پنجره هایش چکه کند. جایی که هیچ اندوهی راه خیابانش را بلد نباشد، جایی که آرام باشی. قول می دهم تا آن زمان دلخوشی های بیشتری به دست آورده باشی و بشود با خیالی آسوده و یک دل سیر، زندگی کنی. قول می دهم کتاب های بیشتری بخوانم و آگاهی ات را بیشتر کنم، قول می دهم بیشتر مراقبت باشم، بیشتر دوستت داشته باشم و به توانمندی ها و ویژگی های منحصر به فردی که داری، تکیه کنم.
قول می دهم به کسی جز خودت وابسته نباشم و با کسی جز خودت از سختی های راه، نگویم. قول می دهم فاصله بگیرم از تمام چیزها و آدم هایی که غمگینت می کنند و نزدیک تر شوم به هرچیز و هرکسی که به تو انگیزه و آرامش می بخشد.
خودم جانم! نگران آینده نباش، روی سخت کوشی من حساب کن، من از پس همه چیز بر خواهم آمد.
تو فردا را همانگونه تصور کن که دوست داری، من تلاش می کنم و می سازمش،
قول می دهم...
▪︎نرگس صرافیان طوفان▪︎