در هیاهوی زندگی،تو تنها آرامشی...
در ترافیک ذهنم، تو یک آهنگ آرامی...
من در اطراف تو عشق را لمس میکنم.
عشق همان عطری ست
که از تو بر شانه ام می ماند!
عشق را،همان اردیبهشتی به من آموخت که وجودش ز بهشت است...
تو وارد زندگی ام شدی و من از نو متولد شدم..تو که آمدی،دیگر حرفی از رفتن نزن تا وجودم پر شود از لحظه های کنار تو ماندن..
یک خط از خودت دور من بکش،میخواهم تا ابد به تو محدود شوم!
میخواستم بگویم دوستت دارم اما، کلمه ها عاجزند دلبر جانم!
فقط بدان...دوست داشتن تو
چنان حسی به من میدهد که غذا به گرسنه،شعر به شاعر،آب به کویر...
تو را دوست میدارم بی آنکه بدانم تو ضرورتِ منی!
آب را که مینوشی هوا را که میبلعی نمیفهمی جیرهبندی چه مکافاتیست تنها در نبودِ تو بود که فهمیدم دوست داشتنِ تو مایهی حیات من است…
دوست داشتنِ تو بذری ست که هیچگاه هیچ زارعی قادر نیست مطابق آن را در جهانم بِکارَد.
عاشقانه هایم را بخوان و بدان؛
دوست داشتن نه عقل میشناسد و نه منطق..
فقط یک “من “میخواهد و یک تو
حضورت حتّی نظـمِ روزهاى هفته را بر هم زده میبینی جانم ؟ کنارِ تو جمعه با آن همه دلگیرى اَش شیرین ترین روزِ هفته شده است...
|♡|
جمعه ۶ تیر ۱۳۹۹