بلوط خسته ای بیدار می سوزد
دلم در حسرت دیدار می سوزد
همان کبکی که از خائیز بر می خاست
بدون غنگه و منقار می سوزد
جهان باید بداند شانه های کوه
شبی هکتار در هکتار می سوزد
دوباره رادیو از درد لبریز است
که جنگل در دل اخبار می سوزد
جهان از دود مست است و نمی داند
که با ته مانده ی سیگار می سوزد
ببین!آهوی تو دیگر نمی رقصد
دنا هم از غم دلدار می سوزد
دلم می گیرد از نامردمی وقتی
گلی در لا به لای خار می سوزد
غزل آتش بگیرد یا نگیرد باز
میان این همه دیوار می سوزد
و یک دلبستگی از زاگرس دارم
و این دلبستگی هر بار می سوزد
"مسعود هوشمندی"
خیلی قشنگ بود😊🌹
😭😭😭😪😪😪
چه نعمت بزرگیو از دست دادیم
چه حیوونایی که تو این اتفاق سوختن 😭😭😭
فکرشم عذاب اوره ولی اینکه چجوری یه سریا انقدر راحت از این فاجعه رد میشن برام عجیبه هعییییی
چه خون دل ها خورد زاگرس از دست این آدم های نفهم....