میدونین...اومدم یه متن عاطفی بنویسم ولی نتونستم!
الان نمیدونم چم شده نمیدونم چرا ولی دستام داره میلرزه ، قلبم انگار...خوب نیست
واقعا نمیدونستم باید چی بنویسم یعنی حتی الان که بهش فکر میکنم و تصور میکنم حالم بد میشه پس نوشتن در موردش...نمیتونم واقعا
فقط اینو میدونم ک یه ادم باید خیلی خیلی خیلی (هر چیزی که فکرشو کنید باشه) که یه آدم دیگرو، تو خواب،به بدترین شکل ممکن،از گردن،بکشه...چه بسا اون آدم بچت باشه...دخترت باشه...دیگه حرف دیگه ای ندارم....
به معنای واقعی کلمه فریاد سکوت