رفته بودیم دریا ، دختر خالم لب آب داشت بازی میکرد یهو دمپاییشو آب برد...
فک میکنی عکس العملش چی بود؟!
هی گریه میکرد میگفت به خدا التماس کردم ک دمپاییم نره ولی خدا کمکم نکرد ، باهاش قهرم....
حکایت خیلیامونه
به خدا التماس یه زندگی قشنگ ، عشقمون یا هر چیز دیگه ای رو میکنیم...
جواب نمیده.. به هر دلیلی که عقل ناقص ما از درکش عاجزه...
باهاش قهر میکنیم ..
با کسی که اگه یه دیقه باهامون قهر کنه ، کل زندگیمون میره رو هوا... با همونی که همیشه هوامونو داره...