وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر چیزی در آنسوی یقین شاید کمی هم کیش تر
آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
| مرحوم افشین یداللهی |