دوشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۴۱ ب.ظ

 

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
 وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

 وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود ونه دلی

وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید
  چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

آن دم که چشمانش مرا از عمق چشمانم ربود

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
  وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
  من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر چیزی در آنسوی یقین شاید کمی هم کیش تر

دیگر فقط تصویر من در مردمکهای تو بود

آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود

 

| مرحوم افشین یداللهی |

 

 

۳نظر ارسال شده است.
  1. Roham Gh
    Roham Gh
    ۲۹ ارديبهشت ۹۹، ۲۳:۱۶
    💚👌
  2. Amir chaqamirza
    Amir chaqamirza
    ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۰۸:۵۵
    چه زیبا و‌بامفهوم👌👌👌👌.
  3. شیفته گونه
    شیفته گونه
    ۳۰ ارديبهشت ۹۹، ۱۱:۲۷
    👌❤️️
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">